پست چهارم

امسال محرم برای ما خیلی متفاوت تر از سالهای پیش بود ، امسال کیان کوچولو هم در کنار ما بود  و عزاداری کرد ، خدایا شکرت تونستم امسال نذرم رو ادا کنم و لباس حضرت علی اصغر به تن بچه ام بپوشونم

الهی قربونش برم ، این عکس اش رو دادم برام بزرگ چاپ کنن ، واقعا قیافه اش خیلی معصوم افتاده

این چند روز دل شکسته تر از پارسال با نیت خالص فقط برای مادرهای چشم انتظار دعا کردم ، آقا ابوالفضل رو قسم دادم به حرمت لباس تن کیان هیچ کس رو نا امید نکنه

پارسال این روزها بران خیلی سخت می گذشت ، تمام دکترها جواب مون کرده بودن اما دلمون روشن بود به کرم آقا ابوالفضل که با بزرگی اش دست رد به سینه مون نزد

از ته دل دعاتون کردم

اینم یه عکس دیگه از کیان کوچولو

اگه عکس های دیگه ای هم از کیان تو روزنامه ها یا اینترنت دیدین زیاد تعجب نکنید این چند روز هزار نفر با دوربین و موبایل از پسری عکس و فیلم گرفتن ( پسرم معروف شده ها )

توسل کنین به حضرت علی اصغر (ع) ، اون خیلی کوچیکه اما با دستهای کوچیک اش گره های زیادی رو می تونه باز کنه

وقتی کیان تو بیمارستان بود سپردمش به طفل شش ماهه علی اصغر (ع)

 پ ن ۱ : یه سوال فنی داشتم از مامان هایی که تجربه اش رو دارن ، جای واکسن بدو تولد کیان متورم شده ، و البته موقع تعویض لباس درد هم داره ، مامانم می گه باید چرک کنه و خودش خالی بشه ، اگه مورد خاصی برای بهبودش سراغ دارین حتما راهنمایی ام کنید

پ ن ۲ : سه سال گذشت ...فردا سالگرد ازدواجمونه ، امسال خیلی فرق داره ، سه نفری شدیم

پست سوم

چهل روز کیان هم تموم شد و آب چله اش رو هم ریختیم سرش

این ماه برای چکاب ماهیانه که بردیمش شبکه بهداشت یک کیلو  از زمان تولدش زیاد شده بود یعنی الان شده ۳۷۰۰ گرم با ۵۴ سانت قد که ۴ سانت هم قدش بلند شده

همچنان روزها می خوابه و شبها بیداره ، تو خواب کلی هم ادا و اطوار داره برامون ، مثلا :

بعضی وقت ها هم این جوری :

یه عادتی که کیان از زمان تولد داشت اینه که اگه کلاه سرش باشه موقع خواب ، اونو با دستهاش می کشه رو چشماش

و گاهی کار به جاهای باریک می کشه

هر روز که می گذره کیان بیشتر و بیشتر شبیه باباش می شه  و  پوستش تیره می شه ، مامان ام بهش می گه سیاه کشمشی

پ ن : ببخشید بیشتر از این نمی تونم یه دستی  بنویسم ، چون کیان داره شیر می خوره